مدیر مدرسه علمیه جعفری و دانشجوی دکتری حقوق جزا و جرم شناسی دانشگاه فردوسی مشهد.
چکیده
تفکر و اندیشهی اصلاح و بازپروری مجرمان و رفتار بشردوستانه با آنان، ابتدا توسط اندیشمندانی چون افلاطون مطرح شد. سپس طرفدارانی در میان حامیان کلیسا پیدا نمود. فردی کردن مجازاتها، ابتدا در مکتب نئوکلاسیک تحت عنوان مسئولیت نقصان یافته رونما شد. بار دیگر در مکتب دفاع اجتماعی توسط گراماتیکا و مارک آنسل با هدف اصلاح و درمان مجرمین و باز اجتماعی کردن آنان به قصد کاهش آمار جرائم و جلوگیری از تکرار جرم، به صورت جدی مطرح شد. در جمع قانونگذاران، قانونگذار افغانستان نیز سعی در فردی کردن مجازاتها داشته است. که در این پژوهش جلوههای فردی کردن مجازات با تکیه بر کد جزای 96 افغانستان مطرح و به دنبال تبیین و بررسی آن از زوایای مختلف هستیم. فردی کردن مجازاتها به معنی اتخاذ تدابیر کیفری متناسب با شخصیت حقیقی مجرم میباشد. لازمه اتخاذ چنین تدابیری شناخت شخصیت واقعی مرتکب جرم از طرف قاضی است که جز با تشکیل دوسیه شخصیت که قاضی آن را همراه با دوسیه جزایی تشکیل میدهد، حاصل نمیشود. نتایج این تحقیق نشان میدهد که شناخت دقیق شخصیت بزهکار به قاضی کمک میکند تا با شناخت عوامل مختلف تأثیرگذار در پدیده مجرمانه و تعیین سهم هر یک از این عوامل و میزان سهم اراده آزاد مرتکب و انگیزههای ارتکاب جرم، بهترین تدبیر را در برخورد با مجرم اتخاذ نماید، طوری که بتواند باعث اصلاح و بازپروری مجرم شده و او را به آغوش جامعه و خانواده بازگرداند.